به سراشيبي زندگی که رسيدم قامت بستم
و جانم را که رفته بود از کفم نذرت کردم
خدا خيرت دهد که هيچ مشتری از درت نميراني
گر جان رفته و دل شکسته نداشتم سراغت نميگرفتم
تا متاعم پسند بازار شد به ۲ فلس بالاتر فروختم
و باز زمستان که آمد به اميد وام سوی کويت سر کج کردم
چه صبری داری و حوصلهای ... حتي بيش از مادرم
و بيشتر از خودم که حوصله خودم را هم ندارم
گفتم سَلف ميفروشم ... نه گفتي چنته خالی خريداری ندارد
بد عادتم کردهای ...
هر بار که مي روم به ندای لا تقنطوا باز ميگردانييم
و من ميروم تا زمستاني ديگر از همه جا رانده باز آيم
پس وعده ما ... سال ديگر ... همين جا
شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۱
جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۸۱
چه خوبه آدم سالي يه بار هم که شده بره رو چال
بده آب و روغنشو نيگا کنن
آچار کشيش کنن
فيلترشو عوض کنن
سرشمعاشو تميز کنن
خيلی هم مواظب ترمزش باشه
ببينه سر بزنگا ميياد به ياريش
حالا اگه يه وقتي رفت طرف درّه
ميتونه لب به لبش که رسيد نيگر داره
بوقشم بده بکنن بلبلي
که اگه حرفي هم هست کسي ازش نرنجه
ازش نترسه ... بعضي بوقا خيلي ترسناکن
جا ميخوری از بوقه بيشتر از خود حادثه
بعدشم شيشههاشو بده پاک ِ پاک کنن
که خودشم تو شيشه ديده بشه
که خونه چشمش هم ديده بشه
آينه قدی بزاره واسه خودش
هم عقبـو خوب ببينه
هم خودشـو تمام قد
حسابي هم بشورتـش
که کسي روش ننويسه «مرا بشوريد»
عيبه به خدا
توشم اگه وسعش رسيد
بده روکش مخمل کنن
زرشکيش بهتره
آخ اين ماشين چه سواریش کيف ميده
آقا! مستقيم ميخوره؟
قربون دستت ما رو هم سوار کن
بده آب و روغنشو نيگا کنن
آچار کشيش کنن
فيلترشو عوض کنن
سرشمعاشو تميز کنن
خيلی هم مواظب ترمزش باشه
ببينه سر بزنگا ميياد به ياريش
حالا اگه يه وقتي رفت طرف درّه
ميتونه لب به لبش که رسيد نيگر داره
بوقشم بده بکنن بلبلي
که اگه حرفي هم هست کسي ازش نرنجه
ازش نترسه ... بعضي بوقا خيلي ترسناکن
جا ميخوری از بوقه بيشتر از خود حادثه
بعدشم شيشههاشو بده پاک ِ پاک کنن
که خودشم تو شيشه ديده بشه
که خونه چشمش هم ديده بشه
آينه قدی بزاره واسه خودش
هم عقبـو خوب ببينه
هم خودشـو تمام قد
حسابي هم بشورتـش
که کسي روش ننويسه «مرا بشوريد»
عيبه به خدا
توشم اگه وسعش رسيد
بده روکش مخمل کنن
زرشکيش بهتره
آخ اين ماشين چه سواریش کيف ميده
آقا! مستقيم ميخوره؟
قربون دستت ما رو هم سوار کن
چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۱
شايد بي اغراق هيچ شبي اين همه فکر و کار يه هو رو سرم خراب نشده بود .... يه برنامه که ۲ روز پيش بايد تحويل ميشد و هنوز کار نميکنه ... يه پروژه که فردا بايس گروهي ارائه بشه ... يه تمرين خرکي چند صفحهای که فردا موعدشه .... يه رفيق که امشب داره ميره ايران ....يه دوست که امشب از ايران رسيده و ميخواد ببينتت .... يه ۲۳ ماه رمضون که همين امشب از راه رسيده ... يه آدم خوابالو از بيخوابي ديشب که بايد به اينها برسه ولي اومده اينجارو خط خطي کنه ... که هم انرژی بگيره ... هم بگه اين نيز بگذرد ... آدميزاد خيلي پوست کلفته .....
سهشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۱

تو که شعله عشق بودی
و معنای روز ... و با دل شب هم نفس
زخم هيچ شمشيری نالانت نکرد
و نگاه هر کودک يتيم قلبت را فشرد
نفير نالهات را جز آب چاه نشنيد
و شکوهات را کسي سراغ نگرفت
عمل با تو خالص شد برابر عبدُوَد
و ضربتت تراز با بندگي همه تا روز حي
تو که خود عشق بودی
و اميد زندگي ....
چه مستانه به محراب رفتي
به اميد ضربتي که تمام حقد بود و حسد
يله گشتي و خوش ... و زبان به ترنم گشودی:
که رستگار شدم!
حالا من اينجا در آنسوی زمين ايستادهام
به اميد روزی که مترنم شوم به نغمهء رستگاری
و فرياد زنم: آمدم ... آزاد گشتم ...

-----
ياد ۰۱/۰۱/۲۰۰۳

دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۱
آخي فيـتيـله ...
آخي بازم يه ماه ديگه ....
امروز تعـطيـله ..
----
اي بابا بازهم نتيجهگيري کهـهـهـه:
جلالخالق .. يهماه چه زود گذشت ...
چن وخ ديگه هم زودی ميگذره ... من ميمرم .... روزی شونصد ميليون نفر ميان ديدنم اينجا ... همه جا بهم لينك [خط] ميدن ... همه ازم تعريف ميکنن ....
اوهوی!! .... تويي که از نوشتههام خوشت نميياد ... اونروز که برسه اونقدر تعريف-بارونم ميکنن که ديگه جرأت نميکني نظرتو راجع به من بگي ... گفتم حساب کار دستت بياد...
آخي بازم يه ماه ديگه ....
امروز تعـطيـله ..
----
اي بابا بازهم نتيجهگيري کهـهـهـه:
جلالخالق .. يهماه چه زود گذشت ...
چن وخ ديگه هم زودی ميگذره ... من ميمرم .... روزی شونصد ميليون نفر ميان ديدنم اينجا ... همه جا بهم لينك [خط] ميدن ... همه ازم تعريف ميکنن ....
اوهوی!! .... تويي که از نوشتههام خوشت نميياد ... اونروز که برسه اونقدر تعريف-بارونم ميکنن که ديگه جرأت نميکني نظرتو راجع به من بگي ... گفتم حساب کار دستت بياد...
- سالي که نکوست از بهارش پيداست
- جوجه رو آخر پائيز ميشمرند
- با يك گل بهار نميياد
- مشت نمونه خرواره
نتيجهگيری: بايد در دکّـان کلام رو گل گرفت .... هر کسي چيزی ميگه و در اين وادی اون پسنديده ميشه که خوش-لهجهتر و خوش-آهنگتره .... و نه الزاما اوني که حقه
تبصره واسه اونا که فکر ميکنن ميفهمن: گول ظاهرو «سعي» کنيد که نخوريد [نخوريم!]
لايحه تقديمي جهت اخذ رأی: کاريش نميشه کرد ... تا بوده همين بوده ... اگر نميخواهيد که منزوی بشيد و حرف برا گفتن داريد ... بايد که قشنگ ارائه-اش کنيد ... الان [از اول هم بوده داداش تو خواب بودی] دور دوره نحوه ارائه حس، فکر، عقايد،....، تن و بدنه ...
نظريه کارشناس تصادفات: ولي من خر چرا هنوز مولوی رو با اون قافيه های کج و کولهش بيشتر از حافظ با اون ساختار صيقلي هلو برو تو گلوش دوست دارم؟
حکم قاضي: چون همانطور که خودت گفتي تو خری ... اين حرف رو اينجا زدی عيبي نداره ... همشن ۴-۳ نفر اينجا رو ميخونن ... رفتي تو کوچه يه موقع از اين حرفا نزنيها ... ميگن بچهمون چله .... مردم که همه چيه آدمو نباس بدونن..
---
پينوشت ۳ ساعت بعد: خيلي بيانصافي شد در حق حافظ ... بسته به روز و ساعت و حالم يکي بر ديگری ترجيح دارن
- جوجه رو آخر پائيز ميشمرند
- با يك گل بهار نميياد
- مشت نمونه خرواره
نتيجهگيری: بايد در دکّـان کلام رو گل گرفت .... هر کسي چيزی ميگه و در اين وادی اون پسنديده ميشه که خوش-لهجهتر و خوش-آهنگتره .... و نه الزاما اوني که حقه
تبصره واسه اونا که فکر ميکنن ميفهمن: گول ظاهرو «سعي» کنيد که نخوريد [نخوريم!]
لايحه تقديمي جهت اخذ رأی: کاريش نميشه کرد ... تا بوده همين بوده ... اگر نميخواهيد که منزوی بشيد و حرف برا گفتن داريد ... بايد که قشنگ ارائه-اش کنيد ... الان [از اول هم بوده داداش تو خواب بودی] دور دوره نحوه ارائه حس، فکر، عقايد،....، تن و بدنه ...
نظريه کارشناس تصادفات: ولي من خر چرا هنوز مولوی رو با اون قافيه های کج و کولهش بيشتر از حافظ با اون ساختار صيقلي هلو برو تو گلوش دوست دارم؟
حکم قاضي: چون همانطور که خودت گفتي تو خری ... اين حرف رو اينجا زدی عيبي نداره ... همشن ۴-۳ نفر اينجا رو ميخونن ... رفتي تو کوچه يه موقع از اين حرفا نزنيها ... ميگن بچهمون چله .... مردم که همه چيه آدمو نباس بدونن..
---
پينوشت ۳ ساعت بعد: خيلي بيانصافي شد در حق حافظ ... بسته به روز و ساعت و حالم يکي بر ديگری ترجيح دارن
یکشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۱
چيزی که ربـنـای دم افطارو اينقدر مختص کرده فقط خاطرات نيست که باهاش زنده ميشه .... فقط نوای جادويي استاد شجريان نيست که جان بهش ميده ... متن دعا از زبان خود خداست ... با همون صلابت و استحکام ...
متن دعای ربنا از چهار قسمت تشکيل شده که هريک داستان تاريخي بخصوصي دارد:
۱- ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة إنك أنت الوهاب (آل عمران:۸)
«پروردگارا پس از آنكه ما را هدايت كردى دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايشگرى»
- دعای راسخان در علم
۲- ربنا آمنا فاغفر لنا وارحمنا وأنت خير الراحمين (المؤمنون:۱۰۹)
«پروردگارا ايمان آورديم بر ما ببخشاى و به ما رحم كن [كه] تو بهترين مهربانى»
- دعای ذاکران خدا
۳- ربنا آتنا من لدنك رحمة وهيئ لنا من أمرنا رشدا (الكهف:۱۰)
«پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!»
- دعای اصحاب کهف در غار
۴- ربنا أفرغ علينا صبرا وثبت أقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين (بقره:۲۵۰)
«پروردگارا بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران پيروز فرماى»
- دعای ياران طالوت در برابر سپاه جالوت
----------
نوای ربنا از وبلاگ آخرين جرعه جام
قرآن ترجمه فارسي استاد فولادوند
متن دعای ربنا از چهار قسمت تشکيل شده که هريک داستان تاريخي بخصوصي دارد:
۱- ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة إنك أنت الوهاب (آل عمران:۸)
«پروردگارا پس از آنكه ما را هدايت كردى دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايشگرى»
- دعای راسخان در علم
۲- ربنا آمنا فاغفر لنا وارحمنا وأنت خير الراحمين (المؤمنون:۱۰۹)
«پروردگارا ايمان آورديم بر ما ببخشاى و به ما رحم كن [كه] تو بهترين مهربانى»
- دعای ذاکران خدا
۳- ربنا آتنا من لدنك رحمة وهيئ لنا من أمرنا رشدا (الكهف:۱۰)
«پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!»
- دعای اصحاب کهف در غار
۴- ربنا أفرغ علينا صبرا وثبت أقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين (بقره:۲۵۰)
«پروردگارا بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران پيروز فرماى»
- دعای ياران طالوت در برابر سپاه جالوت
----------
نوای ربنا از وبلاگ آخرين جرعه جام
قرآن ترجمه فارسي استاد فولادوند
شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۱
جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۸۱
نشانهها
تازه متوجه شدم که روز جمعه به وقت تهران همان موقع که من مطلب قبلي را مينوشتم ۳۰۰ نشانه از پيکرهای بچههای جبهه تشيع شده است .... بيخود نبود که ياد رفقا کرده بودم ... ميبينی حالا؟ آنها ياد من هستند ... ديشب به سراغ آمده بودند ... خدا کند خبری از جواد يا عباس برای خانوادهشان اين بار آمده باشد....
تازه متوجه شدم که روز جمعه به وقت تهران همان موقع که من مطلب قبلي را مينوشتم ۳۰۰ نشانه از پيکرهای بچههای جبهه تشيع شده است .... بيخود نبود که ياد رفقا کرده بودم ... ميبينی حالا؟ آنها ياد من هستند ... ديشب به سراغ آمده بودند ... خدا کند خبری از جواد يا عباس برای خانوادهشان اين بار آمده باشد....
داشتم ول ميگشتم ... صفحهها رو ورق ميزدم .... چشمم روشن شد به سد کرخه ... اونور دشت عباس ... خوب تو عکسها چشم بگردونيد ... اون ته.... اونجا که سبزه الان .... اونجا که سر خيليا رفت به پاش ... ياد رضا افتادم ... ياد مرتضي ... ياد جواد ... ياد داداش کوچيکه رضا ... ياد عباس ... خيلي وقت بود يادتون نکرده بودم رفقا ... شما چي؟ هيچ يادی از من ميکنين؟
ياد سعيد کردم تو فيلم از کرخه تا راين ... و موسيقي سحرآميز مجيد انتظامي .... اگه به ملکوت سر بزنيين يه تيکههاييش رو ميشنوييد .... چون دير وقته الان که مينويسم و فرصت اجازه از داريوش خان برای فايل صداش نبود، خودتون زحمت بکشيد بريد گوش کنيد ..... يه تير دو نشونه .... از شعرای قشنگش هم غافل نشيد ...
---------
پينوشت: کسي موسيقي متن از کرخه تا راين را سراغ دارد؟
پنجشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۱
نيومده گذاشتي رفتي که بيانصاف ....
اگر ميومدی ... قلم دوشت ميکردم ... دوستت ميداشتم
اگر ميومدی ... کيانا برات قصه ميخوند ... ذوقـتو ميکرد
اگر ميومدی ... نيکتا برات نقاشي ميکشيد ... از همونها که واسه من تو کارت تولدم کشيده بود ... عاشقت ميشد
اگر ميومدی ... مامان جوني برات لالايي ميخوند ... دلش برات ضعف ميرفت
اگر ميومدی ... عمو حميدت مثل بچهها ميشد ... باهات سر حوصله بازی ميکرد
اگر ميومدی ... مييومدم تا اون سر دنيا ديدنت ... که نگم از طرف من ببوسيدش .. خودم ماچ بارونت ميکردم .... قربون صدقت ميرفتم
ولي خوب نخواستي..
گفتي دنيا به اين دورويي و پشتهماندازی ... مفت چنگ خودتون
گفتي اين همه دغل بازی واسه يه لقمه نون ... مفت چنگ خودتون
گفتي اين همه حساب و کتاب تو عشق بازی ... مفت چنگ خودتون
گفتي اين همه سوء ظن و فکر بد و زبون بازی ... مفت چنگ خودتون
.... گفتي دنياتون مفت چنگ خودتون
آخي ... عزيزم تو با اون سن کم ۲ ماهگيت اين همه رو از کجا ميدونستي؟
حالا دارم فکر ميکنم که تو زرنگتری که نيومدی ميدون ... يا من که دارم ميجنگم .... قربونت برم ... فک کنم تو زرنگتره هستي ... و من خوشبختتره
خواهرم زنگ زد گفت ميشه سوغاتيهايي که براي برگ گلش گرفته بودم ببرم بدم پس ... آخه ديگه رفته از پيشمون
اگر ميومدی ... قلم دوشت ميکردم ... دوستت ميداشتم
اگر ميومدی ... کيانا برات قصه ميخوند ... ذوقـتو ميکرد
اگر ميومدی ... نيکتا برات نقاشي ميکشيد ... از همونها که واسه من تو کارت تولدم کشيده بود ... عاشقت ميشد
اگر ميومدی ... مامان جوني برات لالايي ميخوند ... دلش برات ضعف ميرفت
اگر ميومدی ... عمو حميدت مثل بچهها ميشد ... باهات سر حوصله بازی ميکرد
اگر ميومدی ... مييومدم تا اون سر دنيا ديدنت ... که نگم از طرف من ببوسيدش .. خودم ماچ بارونت ميکردم .... قربون صدقت ميرفتم
ولي خوب نخواستي..
گفتي دنيا به اين دورويي و پشتهماندازی ... مفت چنگ خودتون
گفتي اين همه دغل بازی واسه يه لقمه نون ... مفت چنگ خودتون
گفتي اين همه حساب و کتاب تو عشق بازی ... مفت چنگ خودتون
گفتي اين همه سوء ظن و فکر بد و زبون بازی ... مفت چنگ خودتون
.... گفتي دنياتون مفت چنگ خودتون
آخي ... عزيزم تو با اون سن کم ۲ ماهگيت اين همه رو از کجا ميدونستي؟
حالا دارم فکر ميکنم که تو زرنگتری که نيومدی ميدون ... يا من که دارم ميجنگم .... قربونت برم ... فک کنم تو زرنگتره هستي ... و من خوشبختتره
خواهرم زنگ زد گفت ميشه سوغاتيهايي که براي برگ گلش گرفته بودم ببرم بدم پس ... آخه ديگه رفته از پيشمون
حالم خوبه ... طوريم نيست ...
نميدونم منم که پوست کلفت شدم ... يا حوادث کم جلوه شدن برام .... يا بيرگ شدم ....
شايدم به کـُنه مسائل يه کمي بيش ار قديم واقف شدم ... شايد ميبينم که ته همه اينا چيزی نيست ... و آخرش همه معني واحد پيدا ميکنن ...
يه چيز ديگه اينکه تازگيها صد برابر راحتتر از هر چيز خوبي خوشحال ميشم و هر چيز کوچيک بدي عذابم نميده ... خوبي و بديها سرجای خودشونن ... اين منم که درجه تحملم رفته بالا ...
دو شب پيش درست ۲ ساعت زير بارون سيلاب ونکوور موندم ... حتي لباسهای زيرم يکي ۲ مَن شده بودن ..... ولي من خوش بودم ... اين حالم برای خودم هم جالب بود و دوستداشتني
... بـِعـَونـِه تـَعالي
نميدونم منم که پوست کلفت شدم ... يا حوادث کم جلوه شدن برام .... يا بيرگ شدم ....
شايدم به کـُنه مسائل يه کمي بيش ار قديم واقف شدم ... شايد ميبينم که ته همه اينا چيزی نيست ... و آخرش همه معني واحد پيدا ميکنن ...
يه چيز ديگه اينکه تازگيها صد برابر راحتتر از هر چيز خوبي خوشحال ميشم و هر چيز کوچيک بدي عذابم نميده ... خوبي و بديها سرجای خودشونن ... اين منم که درجه تحملم رفته بالا ...
دو شب پيش درست ۲ ساعت زير بارون سيلاب ونکوور موندم ... حتي لباسهای زيرم يکي ۲ مَن شده بودن ..... ولي من خوش بودم ... اين حالم برای خودم هم جالب بود و دوستداشتني
... بـِعـَونـِه تـَعالي
سهشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۱
یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۱
عرفان به زبان ساده:
پدربزرگ مسعود در قم چندين باب نانوايي داشت ... يك شب بعد از کار ناراحت و کلافه به خانه برميگرده و در مقابل سئوالات حاج خانم که چرا پکری جواب ميده: شاطر فلان مغازه نون ميدزده ... حاج خانم با ناراحتي جلوش درميياد که: نگو فلاني نون دزديده ... بگو يه بندهء خدا نون برده خونه ... نون رو که نميفروشه ... ميبره خانه بخوره ... هرچي نباشه بچه مسلمونه ... جای دوری نميره ....
پدربزرگ مسعود در قم چندين باب نانوايي داشت ... يك شب بعد از کار ناراحت و کلافه به خانه برميگرده و در مقابل سئوالات حاج خانم که چرا پکری جواب ميده: شاطر فلان مغازه نون ميدزده ... حاج خانم با ناراحتي جلوش درميياد که: نگو فلاني نون دزديده ... بگو يه بندهء خدا نون برده خونه ... نون رو که نميفروشه ... ميبره خانه بخوره ... هرچي نباشه بچه مسلمونه ... جای دوری نميره ....
شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۱
از حرف مفت زدن و حرف مفت شنيدن خسته شدم .... از خودم که فکر ميکنم خيلي آدمم خسته شدم .... از اين همه ريا و دورويي خسته شدم ....
بهمن که خيلي وقت نيست ديدمش ولي انگار يه عمره ميشناسمش يه بار تعريف ميکرد (ميدونم راضي نيست ولي خوبه که وبلاگ نميخونه) دوست کاريش يه روزي خيلي سال پيشا اومده و گفته فلاني لنگم ۷۰ ميليون کم اورمدم چند روزه لازم دارم .... اين پول همين الانش هم خيليه چه برسه به اون سال ... اونم با اون اوضاع بزن دررو بازار ايران....... از خودم ميپرسم با اين همه ادعا اگه من بودم چه ميکردم؟ ... کسای ديگه رو هم که ميشناسم از نظر ميگذرونم .... کدومشونه که به همچين درخواستي جواب رد نده؟؟ ...
بهمن ميگه يه حساب سرانگشتي کردم .... ديدم اگه تمام اين پول رو هم از دست بدم باز ۴۰-۳۰ ميليون ديگه دارم و زمين نميخورم ... ولي اگه من اين پولرو بهش نرسونم اين بنده خدا ميخوره زمين ....
حالا هي برو وبلاگ تريد کن ... هي برو ادعا کن .... نه خدايش تو بودی ميکردی؟
پای عمل که ميرسه چند مرده حلاجيم؟ .... همه بلدن حرفای قشنگ بزنن
----
خدايا از ميون نعمتات دل گنده نصيبمون کن ... الکن و مجنونمون کردی چه باک
بهمن که خيلي وقت نيست ديدمش ولي انگار يه عمره ميشناسمش يه بار تعريف ميکرد (ميدونم راضي نيست ولي خوبه که وبلاگ نميخونه) دوست کاريش يه روزي خيلي سال پيشا اومده و گفته فلاني لنگم ۷۰ ميليون کم اورمدم چند روزه لازم دارم .... اين پول همين الانش هم خيليه چه برسه به اون سال ... اونم با اون اوضاع بزن دررو بازار ايران....... از خودم ميپرسم با اين همه ادعا اگه من بودم چه ميکردم؟ ... کسای ديگه رو هم که ميشناسم از نظر ميگذرونم .... کدومشونه که به همچين درخواستي جواب رد نده؟؟ ...
بهمن ميگه يه حساب سرانگشتي کردم .... ديدم اگه تمام اين پول رو هم از دست بدم باز ۴۰-۳۰ ميليون ديگه دارم و زمين نميخورم ... ولي اگه من اين پولرو بهش نرسونم اين بنده خدا ميخوره زمين ....
حالا هي برو وبلاگ تريد کن ... هي برو ادعا کن .... نه خدايش تو بودی ميکردی؟
پای عمل که ميرسه چند مرده حلاجيم؟ .... همه بلدن حرفای قشنگ بزنن
----
خدايا از ميون نعمتات دل گنده نصيبمون کن ... الکن و مجنونمون کردی چه باک
جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۱
پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۱
معنای آب در کوير و در کام تشنه همان است که در کنار رود؟
معنای آب در تك تك ماست و نه در خود آب ... اينکه چه ساعتي از روز اين رقعه را بخواني ... اينکه آب-بازی يا آب سيل به خانهات انداخته ... اينکه چقدر آب در دسترس داری .... اينکه آبت چقدر جاريست ... اينکه خورشيد به آبت ميتابد ... اينکه آب را گل کردهای در مسير زندگي برای ديگران .... اينکه سرچشمه آب را ديدهای .... و اينکه چقدر دوست داری آب را بشناسي ... واينکه چقدر دوست داری دوست داشته شوی ....
معنای آب در تك تك ماست و نه در خود آب ... اينکه چه ساعتي از روز اين رقعه را بخواني ... اينکه آب-بازی يا آب سيل به خانهات انداخته ... اينکه چقدر آب در دسترس داری .... اينکه آبت چقدر جاريست ... اينکه خورشيد به آبت ميتابد ... اينکه آب را گل کردهای در مسير زندگي برای ديگران .... اينکه سرچشمه آب را ديدهای .... و اينکه چقدر دوست داری آب را بشناسي ... واينکه چقدر دوست داری دوست داشته شوی ....
سهشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۱
دوشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۱
شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۱
جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۸۱
امشب مست کرده بودم
ديدين مست که ميشن مهربون ميشن
خودشون ميشن ... از اون جلد بدذاتيشون مييان بيرون
من هم اونطوری شده بودم ... خوش بودم ... ولي دلم ميخواست گريه کنم
تو عالم مستي از همقطارم خجالت هم ميکشيدم ... چونکه حال منو .... آخ چه دوست دارم اينجور موقعها نگاههامون رو از هم ميدزديم .... که اشکامون رو قايم کنيم .... چه خوبه که eye contact تو فرهنگ ما نيست ....
داشتم ميگفتم سال ديگه اين موقع من کجام راستي؟ چه ميکنم؟ مثل هميشه باز اين از ذهنم گذشت که شايد تا سال ديگه نباشم ... نه که خودم رو لوس کنم ... جدی من به حال خودم آگاهم ... حواسم به خودم هست هميشه ...
از رفيق پرسيدم اگه همين الان قرار شه بری آماده ايي؟ خودم جواب دادم ايکاش جای تو بودم ... آزاد و رها مثل قديم ها ... اين عمر لعنتي چي به آدم ميده که اين همه اسيرت ميکنه؟ اين همه درگير ميشي .. اين همه از خودت ميشي ....
يکي ميگفت خدا بهم همه چي داده ... مال فراون ... مدارج علمي بالا ... خونواده خوب ... همه چي تموم تو دنيا .... ولي اون لحظه که دارم ميرم، ميگم: فُزت و رب الکعبه ... بلاخره راحت شدم ....
ديدين مست که ميشن مهربون ميشن
خودشون ميشن ... از اون جلد بدذاتيشون مييان بيرون
من هم اونطوری شده بودم ... خوش بودم ... ولي دلم ميخواست گريه کنم
تو عالم مستي از همقطارم خجالت هم ميکشيدم ... چونکه حال منو .... آخ چه دوست دارم اينجور موقعها نگاههامون رو از هم ميدزديم .... که اشکامون رو قايم کنيم .... چه خوبه که eye contact تو فرهنگ ما نيست ....
داشتم ميگفتم سال ديگه اين موقع من کجام راستي؟ چه ميکنم؟ مثل هميشه باز اين از ذهنم گذشت که شايد تا سال ديگه نباشم ... نه که خودم رو لوس کنم ... جدی من به حال خودم آگاهم ... حواسم به خودم هست هميشه ...
از رفيق پرسيدم اگه همين الان قرار شه بری آماده ايي؟ خودم جواب دادم ايکاش جای تو بودم ... آزاد و رها مثل قديم ها ... اين عمر لعنتي چي به آدم ميده که اين همه اسيرت ميکنه؟ اين همه درگير ميشي .. اين همه از خودت ميشي ....
يکي ميگفت خدا بهم همه چي داده ... مال فراون ... مدارج علمي بالا ... خونواده خوب ... همه چي تموم تو دنيا .... ولي اون لحظه که دارم ميرم، ميگم: فُزت و رب الکعبه ... بلاخره راحت شدم ....
همه جور غذايي بود ... هندی .. پاکستاني ... فيجي ... همه جور آدم هم بود اندونزيايي .... مصری ... ايراني
از تندی غذاها ميشد فهميد که کار جماعت ايراني نبوده هيچ کدومش ..... ولي در خوردنش خدايی خيلي کمک کرديم
آقا مهدی هميشه ميگفت خدا از خورنده ها قبول کنه ... خورنده که نباشه زحمت پزنده حروم ميشه .... ما جماعت هم که راضي به حروم کردن نيستيم... هستيم؟ اون هم حروم کردن زحمت
راستي باقلوای افغاني خوشمزه تره يا باقلوای عربي؟ اينجا داره دعوا ميشه ... يکي بياد سواشون کنه ..
----
پينوشت: فقط برو تو سّر ساعت اين زير
از تندی غذاها ميشد فهميد که کار جماعت ايراني نبوده هيچ کدومش ..... ولي در خوردنش خدايی خيلي کمک کرديم
آقا مهدی هميشه ميگفت خدا از خورنده ها قبول کنه ... خورنده که نباشه زحمت پزنده حروم ميشه .... ما جماعت هم که راضي به حروم کردن نيستيم... هستيم؟ اون هم حروم کردن زحمت
راستي باقلوای افغاني خوشمزه تره يا باقلوای عربي؟ اينجا داره دعوا ميشه ... يکي بياد سواشون کنه ..
----
پينوشت: فقط برو تو سّر ساعت اين زير
پنجشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۱
...
.....
موش گفت يک قراری بگذاريم
که اگر تو مرا به چنگ آوردی نخوری
در عوض من تورا از فوائد گياهخواری آگاه کنم
گربه گفت به عنوان پيش شرط و قسط اول يکي را بگو
موش گفت همين درس بود که دادم ...
اگر از من گذشتي و دل به گياهخواری دادی ... آنگاه خوراک نو، دل را نو ميکند ... اگر از سر ناچاری و بيچيزی گردو خور شدی ... خير ِ خامگياهخواری به تو نرسد ...
...
.....
.....
موش گفت يک قراری بگذاريم
که اگر تو مرا به چنگ آوردی نخوری
در عوض من تورا از فوائد گياهخواری آگاه کنم
گربه گفت به عنوان پيش شرط و قسط اول يکي را بگو
موش گفت همين درس بود که دادم ...
اگر از من گذشتي و دل به گياهخواری دادی ... آنگاه خوراک نو، دل را نو ميکند ... اگر از سر ناچاری و بيچيزی گردو خور شدی ... خير ِ خامگياهخواری به تو نرسد ...
...
.....
چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۱
رفتم خرما خريدم با کره
آخ که چه خرما با کره ميچسبه
پنير خريدم با نون سنگک خشخاشي
آخ که چه نون سنگک با پنير ميچسبه
مرغ با پلو درست کردم واسه افطار خودم و احسان
احسان هم رفته بود زير بارون بدون وسيله چلوخورش قورمه سبزي خريده بود توي کولهش گذاشته بود تا خونه اُورده بود
آخ که چه زير بارون بدون وسيله رفتن واسه رفيق خريد کردن ميچسبه
آخ که چه محبت رفقا ميچسبه
آخ که چه اذون مؤذنزاده ميچسبه
قربونت برم چهارشنبه .... رسيدنت به خير
آخ که چه خرما با کره ميچسبه
پنير خريدم با نون سنگک خشخاشي
آخ که چه نون سنگک با پنير ميچسبه
مرغ با پلو درست کردم واسه افطار خودم و احسان
احسان هم رفته بود زير بارون بدون وسيله چلوخورش قورمه سبزي خريده بود توي کولهش گذاشته بود تا خونه اُورده بود
آخ که چه زير بارون بدون وسيله رفتن واسه رفيق خريد کردن ميچسبه
آخ که چه محبت رفقا ميچسبه
آخ که چه اذون مؤذنزاده ميچسبه
قربونت برم چهارشنبه .... رسيدنت به خير
سهشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۱
آمدم به پيشوازت
تو سفر نبودی
من بودم که نبودم
گفتي: سفر خوش گذشت؟
به چند غير من دل بستي؟
سرم را انداختم پايين ....
به هر که دروغ بگويم .... به تو يکي نميتوانم
گفتي: با غير من نبودی
هر کدام را که ميگرفتي ....
آخرش همينجا بودی ... پيش من
بعضي پلاك موقت دارند
توی جادههای زندگي برای خودشان ويراژ ميدن
بعضي تند ميرن
بعضي کند
و قليلي سند به نامند .... روی پيشاني نام من دارند
گفتم: پس همين بود که پيشاني هر کس نبوسيدم؟
خنديدی ... و گفتي خوش آمدی
و من خنديدم ... و من گريستم
تو سفر نبودی
من بودم که نبودم
گفتي: سفر خوش گذشت؟
به چند غير من دل بستي؟
سرم را انداختم پايين ....
به هر که دروغ بگويم .... به تو يکي نميتوانم
گفتي: با غير من نبودی
هر کدام را که ميگرفتي ....
آخرش همينجا بودی ... پيش من
بعضي پلاك موقت دارند
توی جادههای زندگي برای خودشان ويراژ ميدن
بعضي تند ميرن
بعضي کند
و قليلي سند به نامند .... روی پيشاني نام من دارند
گفتم: پس همين بود که پيشاني هر کس نبوسيدم؟
خنديدی ... و گفتي خوش آمدی
و من خنديدم ... و من گريستم
دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۱
جمعه، آبان ۱۰، ۱۳۸۱
آخي .... بازم بنزين گرون شد .... بازم من خوشحال شدم ....
گرچه واسه من اين تفاوت قيمت خودش رقميه و اين خوشي من رو بعضي رفقام دوست ندارن .... با وجود اينکه ميدونم با فرمول پيچيده نرخگزاري روي محصولات نفتي پول اصلي تو جيب کشورهاي خريدار ميره .... و اينکه فروش نفت يعني خوردن از جيب ..... ولي حتی يه سنت بيشتر برسه به ايران من خوشحالم ..... بلاخره يه کسری از اون يه سنت تو ايران خرج ميـشه ....
حـتي اگر اينـطور هم نشه ... من اينـطور اميد ميـبندم ... و به اين اميد خوشحالم ...
گرچه واسه من اين تفاوت قيمت خودش رقميه و اين خوشي من رو بعضي رفقام دوست ندارن .... با وجود اينکه ميدونم با فرمول پيچيده نرخگزاري روي محصولات نفتي پول اصلي تو جيب کشورهاي خريدار ميره .... و اينکه فروش نفت يعني خوردن از جيب ..... ولي حتی يه سنت بيشتر برسه به ايران من خوشحالم ..... بلاخره يه کسری از اون يه سنت تو ايران خرج ميـشه ....
حـتي اگر اينـطور هم نشه ... من اينـطور اميد ميـبندم ... و به اين اميد خوشحالم ...
اشتراک در:
پستها (Atom)