همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
دو شب از پی هم خواب پدر و برادر رو میدیدم،
مرگ عموم برام مسجل شد. عموم تا آخر عمر در
زرند ده آباء اجدادیمون زندگی میکرد.
یادش بخیر چه خاطرات شیرینی از بچگی که
میرفتیم زرند دارم. خوابیدن روی پشتهِ گندم تازه درو
شده(آخ چه کیفی میده خدا)، آسمون پرستاره کویر
- ستارهها اونقدر زیاد و پر نور بودن که جا به جا
تیکههای سیاه آسمون دیده میشد، آب کشیدن با
دلو از توی چاه، خر سواری دو ترکه و سه ترکه،
یورتمه با خر خاکستری بارکش، دل سیر هندونه و
خربزه سر جالیز خوردن. همه چی ساده بودو
صمیمی، آسون بودو دل نشستنی.
عمو جون دوست دارم واسه همه خوبیات و
سادگیات؛ دوست دارم واسه قرآن خوندن
دست-جمعیت با آقاجونم صُبا بعد نماز؛ واسه بلند
بلند سوره الرحمن خوندنتو سرو-شونه با ضرب
آیههایش رقصوندت.
چی میشد منم مثه تو ساده بودم؛ با خودم، با دلم،
با خدام روراست بودم........
پسر بجنب وقتی نیست ها. رو راس باش، ساده
باش، خودت باش.
نکنه عمرمو بدم، جوونیمو بدم چارتا سفره نون
بیشتر بخورمو چارتا پیرهن بیشتر پاره کنم. کاش
اندازه سینما رفتن سهشنبههام واسه مرگی که از
پس زندگیم میاد برنامه بریزم، کاش دیگه دروغ نگم،
کینه بدل نگیرم، بد نکنم. کاش بیشتر سراغ
دوستامو بگیرم، حال بپرسم، به روشون لبخند بزنم.
عمو جونم؛ ممنون بازم. مرگت هم آثار خوب
داشت... آقاجونم خوب کردی اومدی این سر دنیا به
خوابم.... تکونم دادی، بیدارم کردی.
چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۱
هوای ونکوور همیشه معتدله، نه سرده نه گرم؛ ولی توی فصل بهار غیرقابل توصیف میشه.
آفتابش با آدم مهربونه این قدر بهت میتابه که خنکی نسیم اذیتت نکنه. توی بهار باروناش هم اونطوری که توی ایران بارون بهار معروفه شلاقی نیست. ونکوور رو به بارونش میشناسن البته واسه ما که از یک جای خشک دنیا مییایم کمی طول میکشه تا عادت کنیم.
حسابی دیگه به اینجا اُخت شدم انگار ..... حالا که فکرشو میکنم میبینم هرجای دیگه دنیا که بخوام برم (غیر از ایران) دلم واسه ونکوور تنگ میشه.
آفتابش با آدم مهربونه این قدر بهت میتابه که خنکی نسیم اذیتت نکنه. توی بهار باروناش هم اونطوری که توی ایران بارون بهار معروفه شلاقی نیست. ونکوور رو به بارونش میشناسن البته واسه ما که از یک جای خشک دنیا مییایم کمی طول میکشه تا عادت کنیم.
حسابی دیگه به اینجا اُخت شدم انگار ..... حالا که فکرشو میکنم میبینم هرجای دیگه دنیا که بخوام برم (غیر از ایران) دلم واسه ونکوور تنگ میشه.
دوشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۱
راستی من چرا دارم مینویسم؟
خودم هم درست نمیدونم.... حرفهای نگفته دارم؟ میخوام خودمو مطرح کنم؟ رسالتی در خودم میبینم که بنویسم و دنیا رو از دریچه چشم خودم تعریف کنم؟ نمیدونم شاید همه اینهاست و شاید چیزهای دیگه که در دل دارم ولی انگشتانم ممیزیش میکنن...... واقعاً پیدا کردن دو گوش شنوا اینهمه سخت شده؟ .... گویا شده .....
هرچه هست یک تجربه جدیده واسم و میخوام از این فرصت خوب بهره ببرم. هرچقدر هم عمر این صفحه کوتاه باشه من همانی که قبل از ۱۳ آوریل بودم، نخواهم بود.
خودم هم درست نمیدونم.... حرفهای نگفته دارم؟ میخوام خودمو مطرح کنم؟ رسالتی در خودم میبینم که بنویسم و دنیا رو از دریچه چشم خودم تعریف کنم؟ نمیدونم شاید همه اینهاست و شاید چیزهای دیگه که در دل دارم ولی انگشتانم ممیزیش میکنن...... واقعاً پیدا کردن دو گوش شنوا اینهمه سخت شده؟ .... گویا شده .....
هرچه هست یک تجربه جدیده واسم و میخوام از این فرصت خوب بهره ببرم. هرچقدر هم عمر این صفحه کوتاه باشه من همانی که قبل از ۱۳ آوریل بودم، نخواهم بود.
یکشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۱
D: دو تا مطلبی که امروز نوشتم دقیقاً ۱۲ ساعت با هم اختلاف دارن(۱۲:۰۵ صبح و ۱۲:۰۵ ظهر)، حالا اگر میخواستم برنامه ریزی کنم چقدر ازم وقتو انرژی میگرفت شاید آخرش هم به این دقت درنمیومد. توی زندگی هم حتماً دیدن این جور اتفاقات (با توجه به جهانبینیتان بخوانید: شانس، تصادف، تقدیر، آسمون، خواست خدا. توضیحات از زبل ِ همه-را-از-خود-راضی-کن) چه آثاری دارن...... خدا خوبشو واستون قسمت کنه..... این هم از جهانبینی من....
باز هم سلام ....... سلام سلامتی میاره خُب مگه چیه؟...... اگر فکر نگارش فارسی به خط لاتین قلقلکتون (قلغلکتون، غلقلکتون، غلغلکتون = با جایگشت !۲) داده یه سری بزنین به iwoman ببینین (ب.بی.نین) خوشتون میاد یا نه. من نفهمیدم «آی-ومن» یعنی منی که زنم یا مخفف ایران-زنه (زن ایرانی) و شاید هم تبعیت از روش نامگزاری شرکت Apple باشه مثل iMac, iBook, iPod. وا... اعلم
شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۱
من يك موقعی بود که بدون فکر چشمهام رو ميبستم و سفت و محکم ميگفتم که مرغ يك پا داره و خط فارسی نبايد عوض بشه. بعدها به فکر افتادم که نکنه من برای دل خودم اينرو ميگم و دليلی براش ندارم به خودم گفتم که نبايد احساسی برخورد کرد و ضايع شدن يك نسل (يعنی ما) در برابر منافع اين تغيير اصلا به حساب هم نمياد. مگر همين الانش ٪۹۰ مکاتبات فارسی روی اينترنت به همين فينگليسی نيست؟ مگر با کلی احساس نميگن azizam؟ از خودم ميپرسيدم چی می شد به جای اينکه بنويسيم :
عزيز مـصر بـه رغـم برادران غيور
ز قـعر چاه برآمد بـه اوج ماه رسيد
می نوشتيم :
Aziz Mesr beh raghme baradaran ghayour
ze gha'reh chah bar-amad be oje mah resid
ديدم نه انگار بهتر هم شد تمامی امکانات رايانه آمد به ياری، انواع و اقسام قلم ها، پشتيبانی همه جور سيستم عامل، سرعت تق تق کردن بالا (تايپ کردن به فارسی چی ميشه ننه جان؟ - يادش بخير جلوی دانشگاه پر بود از تايپ فارسی) و گور پدر يونيکد هم کرده. ديگه لازم هم نيست بزنيم چپ به راست و راست به چپ.
تازه اگر به خط لاتين بنويسيم مشکل اِعراب هم حل می شه و لازم نيست با مشقت بخونيم:
که که را به که دارم و مه به مه
فراوان خرد باشدم روز بـه
و ديگر بچه ها در مدرسه برای نوشتن خاب و خاهر و خاهش از ديکته تك نمی گيرن و لازم نيست حفظ کنن خواب و خواهر و خواهش. يا ديگه ۴ جور ض ظ ذ ز و ۳ جور ث ص س رو لاذم نيصت ياد گرفت. با اين همه مزايا ديگه يا بايد کور باشی و نبينی يا آدم ....................
>> ادامه دارد ...>>
عزيز مـصر بـه رغـم برادران غيور
ز قـعر چاه برآمد بـه اوج ماه رسيد
می نوشتيم :
Aziz Mesr beh raghme baradaran ghayour
ze gha'reh chah bar-amad be oje mah resid
ديدم نه انگار بهتر هم شد تمامی امکانات رايانه آمد به ياری، انواع و اقسام قلم ها، پشتيبانی همه جور سيستم عامل، سرعت تق تق کردن بالا (تايپ کردن به فارسی چی ميشه ننه جان؟ - يادش بخير جلوی دانشگاه پر بود از تايپ فارسی) و گور پدر يونيکد هم کرده. ديگه لازم هم نيست بزنيم چپ به راست و راست به چپ.
تازه اگر به خط لاتين بنويسيم مشکل اِعراب هم حل می شه و لازم نيست با مشقت بخونيم:
که که را به که دارم و مه به مه
فراوان خرد باشدم روز بـه
و ديگر بچه ها در مدرسه برای نوشتن خاب و خاهر و خاهش از ديکته تك نمی گيرن و لازم نيست حفظ کنن خواب و خواهر و خواهش. يا ديگه ۴ جور ض ظ ذ ز و ۳ جور ث ص س رو لاذم نيصت ياد گرفت. با اين همه مزايا ديگه يا بايد کور باشی و نبينی يا آدم ....................
>> ادامه دارد ...>>
اشتراک در:
پستها (Atom)